بازیگری زمانه دیدی
ای دلبر نازنین زیبا
ای دلبر نازنین زیبا
دیدی که به کام دل رسیدی
ای شوخ حسود ناشکیبا
ای شوخ حسود ناشکیبا
دیدی که چگونه دست ایام
منظور تو را کشید در دام
منظور تو را کشید در دام
میسوختی از حسد که ماهی
بردهست شبی مرا در آغوش
بردهست شبی مرا در آغوش
یا کرده به سوی من نگاهی
شیرینصنمی،به محفلی،دوش
شیرینصنمی،به محفلی،دوش
الله که ز عشق من چه دیدی
وز دست حسد،چهها کشیدی
وز دست حسد،چهها کشیدی
بس روز و شبا که گاه و بیگاه
در راه من ایستاده بودی
در راه من ایستاده بودی
وز مهر،بسان سایه،ای ماه
دنبال من اوفتاده بودی
دنبال من اوفتاده بودی
آن دم که ز عشق میشدی مست
ای نو گل من،به خاطرت هست؟
ای نو گل من،به خاطرت هست؟
اکنون که به آرزو رسیدی
وز روز تو،دور شد،سیاهی
وز روز تو،دور شد،سیاهی
از شاخه،گل مراد چیدی
آنگونه که خواستی و خواهی
آنگونه که خواستی و خواهی
دانی که در این لطیفبستر
بر بالش او نهادهای سر؟
بر بالش او نهادهای سر؟
دی،در برم آن فرشتهخو بود
غلتیده چو گل به بستر من
غلتیده چو گل به بستر من
و امروز تویی،چنانکه او بود
آرام گرفته،در بر من
آرام گرفته،در بر من
این نکهت خوش ز طرهی اوست
از طرهی آنکه دارمش دوست
از طرهی آنکه دارمش دوست
دل دادی و مهر من خریدی
حیف از تو و گوهر دل تو
حیف از تو و گوهر دل تو
بیهوده،چه رنجها کشیدی
افسوس،ز سعی باطل تو
افسوس،ز سعی باطل تو
من در کف دیگری اسیرم
وز هرچه که غیر اوست،سیرم
وز هرچه که غیر اوست،سیرم
ای نو گل بوستان هستی
افسرده مشو ز خواری من
افسرده مشو ز خواری من
برخیز و نشاط کن به مستی
غمگین منشین ز زاری من
غمگین منشین ز زاری من
کاین دیده که غرق اشک و خون است
روشنگر آتش درون است
روشنگر آتش درون است
تنگم بکش ای پری در آغوش
از راه وفا و مهربانی
از راه وفا و مهربانی
وین چشمهی اشک را فرو پوش
با طرهی خود چنانکه دانی
با طرهی خود چنانکه دانی
بوسی ده و مهر کن لبم را
نا گفته گذار مطلبم را
نا گفته گذار مطلبم را
اقتباس از بیلیتیس
*این مضمون قطعهایست که در صفحهی 254 کتاب خاشاک چاپ شده و به صورت دیگر منظوم گردیده است ( از اینجا بخوانید )
.
.
( دیوان-334/35 )
( خاشاک- 274/75 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر