ای دل آسوده گرفتار تو
هست جدا کار دل از کار تو
هست جدا کار دل از کار تو
چشم تو بازست و خیال تو پاک
نیستت از صحبت ناپاک،باک
نیستت از صحبت ناپاک،باک
لیک در آن دم که دل از دست رفت
هرچه مرا بود و تو را هست،رفت
هرچه مرا بود و تو را هست،رفت
پیشتر از عقد زنا شوهری
چون شوی ای زهره جبین مشتری
چون شوی ای زهره جبین مشتری
بسته شود چشم تو و گوش تو
باز شود بهر وی آغوش تو
باز شود بهر وی آغوش تو
زین خطر ای گوهر تابان بترس
تا نشود گوهرت ارزان،بترس
تا نشود گوهرت ارزان،بترس
حال تمنای دگر میکنی
پس چه بجا ماند اگر میکنی
پس چه بجا ماند اگر میکنی
* * *
گر تو هم امروز شوی کدخدای
بهر شب وصل چه ماند بجای
بهر شب وصل چه ماند بجای
.
.
( دیوان-231/32 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر