۱۳۹۲ تیر ۱۳, پنجشنبه

تجدد

با پسران،انجمن آراستن
گفتن و بنشستن و برخاستن

باب زمان است و هر آن کس که هست
رسم زمان را نگذارد ز دست

می‌روی،آهسته به مشکوی او
تا که شوی با خبر از خوی او

لیک در آن محفل مهر و فروغ
هر دو نگویید به غیر از دروغ

اوست جوان‌مرد و تو تقوی‌شناس
او همه احسان،تو سراپا سپاس

تو صنمی ساخته از عطر و نور
او،ملکی چشم بد از روش دور

رسم نو،ار دلکش و مطلوب نیست
رسم کهن نیز،چنان خوب نیست

کاخ سعادت نشود ساخته
با کمک همسر نشناخته

چاره چه سازم که درین سنگ‌لاخ
کفش تو تنگ است و بیابان فراخ

حد وسط،راه میانه طلب
زان ره ناصاف مرو،این طلب

.
.
( دیوان-230 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر