۱۳۹۲ تیر ۱۷, دوشنبه

بال شکسته

گردون گذر عقابی،از گردش زمانه
روزی به دام صیاد افتاد و ماند بسته

از بهر رستگاری زد بال و پر برافشاند
باشد که دام صیاد گردد ز هم گسسته

سعی عقاب نگسست تاری ز دام و او را
شد بال و پر شکسته شد روح و جسم خسته
 
*          *          *

من هم‌چو آن عقابم در دام زندگانی
مسکین و دست‌بسته در کنج قفس نشسته

اقبال نامساعد ایام ناموافق
دل از امید کنده دست از نشاط شسته

از ناکسان به رنجم چون شرم و مانده عمری
در صحبت لئیمان چون طالع خجسته

زحمت کشم که جویم جانی ز بند فارق
کوشش کنم که یابم جسمی ز دام رسته

شد دام من گران‌تر زان سعی و جهد و اکنون
در کف نمانده ما را غیر از پری شکسته

.
.
( دیوان-456/57 )
(خاشاک-121 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر