ای دختر نازنین خونگرم
ای روی تو خوش،چو رنگ آزرم
ای روی تو خوش،چو رنگ آزرم
آن دم که ز عشق میشدی مست
ای نو گل من،به خاطرت هست؟
ای نو گل من،به خاطرت هست؟
یاد آور از آنکه روزگاری
جز عشق منت،نبود کاری
جز عشق منت،نبود کاری
میسوختی از حسد که ماهی
بردهست مرا،به حجلهگاهی
بردهست مرا،به حجلهگاهی
وندر ره من بگاه و بیگاه
میبود ترا،دو دیده بر راه
میبود ترا،دو دیده بر راه
ای رفته مرا،چو جان در آغوش
پوشیده ز بوسهام بناگوش
پوشیده ز بوسهام بناگوش
اکنون که به آرزو رسیدی
وز شاخه،گل مُراد چیدی
وز شاخه،گل مُراد چیدی
دانی که درین لطیف بستر
بر بالش او،نهادهای سر؟
بر بالش او،نهادهای سر؟
از راستی ار نرنجی ای دوست
در دیدهی من،تو نیستی،اوست
در دیدهی من،تو نیستی،اوست
جانا،چه کنم که دست تقدیر
بر پای دلم نهاده زنجیر
بر پای دلم نهاده زنجیر
* * *
این دیده که غرق اشک و خون است
روشنگر آتش درون است
روشنگر آتش درون است
تنگم بکش،ای پری،در آغوش
وین چشمهی اشک را فرو پوش
وین چشمهی اشک را فرو پوش
آبی بفشان،چنانکه دانی
تا آتش من فرو نشانی
تا آتش من فرو نشانی
ای دختر شوخ و شنگ و رعنا
در خورد پرستشی تو اما...
در خورد پرستشی تو اما...
اقتباس از بیلیتیس
.
.
( دیوان-333/34 )
( خاشاک-254 )
ـــــــــــــ
پانوشت r.pejman:
پانوشت r.pejman:
بیت آخر،در دیوان نیست و فقط در خاشاک آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر