آه ای فراموشی چرا یادم نکردی
از یاد آن سنگیندل آزادم نکردی
از یاد آن سنگیندل آزادم نکردی
ای عشق میگفتی که آبادت کنم من
ویرانترم کردی و آبادم نکردی
ویرانترم کردی و آبادم نکردی
با یک نگه،با یک سخن،با یک تبسم
ای نازنیندلبر،چرا شادم نکردی
ای نازنیندلبر،چرا شادم نکردی
گفتی به فریادت رسم در روز سختی
دردا که گوشی هم به فریادم نکردی
دردا که گوشی هم به فریادم نکردی
با وعدهیی،با خط دستی،با پیامی
ای مانده در یادم چرا یادم نکردی
ای مانده در یادم چرا یادم نکردی
.
.
( دیوان-179/80 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر