۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

منظر جان‌بخش

جای‌گاه خواب من ناظر به زیبا منظری‌ست
نقش رویای جوانان،خواب‌گاه دختری‌ست

بستری از پرنیان سرخ و در دامان او
سر بر آر،ای اشتیاق خفته،شیرین دلبری‌ست

جامه‌یی هر شب بپوشد،آرزوپرور تنش
جامه‌یی،کز نازکی،گویی خیال شاعری‌ست

بر بلورین‌شانه،گیسوی بلوطی‌رنگ او
سایه‌ی بیدی‌ست کاندر آب روشن گوهری‌ست

جنبش گیسوی او گوید برو،گوید بیا
خواندن و راندن،بدین ایمای شیرین،محشری‌ست

خودنمایی‌های شادی‌بخش دارد،حسن او
چون شرابی لعل‌گون،کاندر بلور ساغری‌ست

صحبت شیرین او،با خویشتن،در آینه
سرخوش و مستانه،چون دلداده‌یی با دلبری‌ست

هیچش از دزدیده دیدن‌های مردم،باک نیست
چشمه‌ی مهتاب داند،کش ز هر سو ناظری‌ست

نرم و رقصان،لغزد اندر پشه‌بندی از حریر
چون گلی،کش از غبار صبح‌گاهی چادری‌ست

روح‌پرور پیکرش،در پرنیانی بسترش
چون گلی بر سینه‌یی،چون آتشی در مجمری‌ست

صفحه‌یی چند از کتاب را،فرو خواند به لطف
آنکه خود،وصف جمالش،بی‌نهایت دفتری‌ست

دست نورافشان او،خاموش سازد برق را
گرچه در دامان شب،خود چون فروزان‌اختری‌ست

چشم زیبایی‌نگر را،پرده بر بندد،ولی
روح زیبایی‌نگر را نیز،چشم دیگری‌ست




تهران1335

.
.
( دیوان-68/9 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر