۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

رثای مرحوم وحید دستگردی

ما را هوای دید و سر بازدید نیست
قفل زبان بسته‌ی ما را کلید نیست

با عالم سکوت چنان خو گرفته‌ام
کز عالمم توقع گفت و شنید نیست

یا در زمانه منظره‌ی دیدنی کم است
یا دیدنی‌ست جمله و توفیق دید نیست

ماتم رسیده‌ام من و ماتم رسیده را
عید ار ببارد از در و دیوار،عید نیست

ما را دگر به محفل شعر و ادب مخوان
کان کس که جان به محفل ما می‌دمید نیست

گرمی‌فزای انجمن ما وحید بود
اکنون ز انجمن چه ثمر،چون وحید نیست

ابر سیاه مرگ بر آن آفتاب فضل
چونان فکند سایه که نورش پدید نیست

تشویق کرد و معرفت افزود و ره نمود
ما را پس از وحید به کس این امید نیست

در من ز بعد مرگ تو ای جان معرفت
شور و سرور و نشاط و نشید نیست

ای سیل فتنه کاخ ادب را فرو نورد
کان‌کس که بود پیش تو سدی سدید نیست

او باب فضل و قفل سخن را کلید بود
در جمع ما و عالم معنی وحید بود

ای پیر سر سپید که در خاک خفته‌ای
مانند جان عزیزی از آن رخ نهفته‌ای

از نغمه‌ی بلند تو در خاک‌دان دهر
بیدار شد جهان و تو در خاک خفته‌ای

گویم مگر تهی شده دریای معرفت
از بس گهر به مثقب1 اندیشه سفته‌ای

در پیشگاه عدل الهی ز خوی خوش
چون سرو سربلندی و چون گل شکفته‌ای

ای خاک تیره مشعل فضل و کمال بود
این نور پاک را که تو در بر گرفته‌ای

صاحب‌دلان زیاد تو غافل نی‌اند از آنک
در دل نشسته‌ای اگر از دیده رفته‌ای

زانجا سعید آمد و زینجا سعید رفت
ما را به جا گذاشت وحید و وحید رفت




1-مثقب:مته،وسیله‌یی که با آن چیزی را سوراخ می‌کنند
.
.
( دیوان-337 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر