۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

بچه‌ی هوو

سخت ازین نکته به فکرت درم
بینم اما نشود باورم

کز چه سرشته است دل مادران؟
نقش سپیدی و،سیاهی در آن

آتشی از آب خوش انگیخته
لطف و شقاوت به هم آمیخته

آنچه از آن،عقل به حیرت‌دَر است
بلعجبی‌های دل مادر است

چون سخن از کودک او می‌رود
سینه‌ی زن عرش خدا می‌شود

لیک چو بیند سوی فرزند شوی
آتش کین سرکشد از چشم اوی

دشمن او کیست درین داوری
کودکی افسرده ز بی‌مادری

خاک به کفش پسر او جفاست
خار به چشم پسر شو رواست

در برِ زن مرده‌ی فرزند شوی
هست سبک‌مایه‌تر از آب جوی

چیست در آن سینه‌ی پرشور چیست؟
ظلمت آمیخته با نور چیست؟


.
.
( دیوان-250 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر