۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

وای از تملق

مام طبیعت که تو را زاده است
طبع تملق‌طلبی داده است

شرم و حیا چون شودت پرده‌دار
گوید ناموس بقا سر برآر

فطرت زن از غنی و مستمند
هست ثنا جوی و تملق‌پسند

چون که تو خودبین شدی و سرگران
زی تو گرایند تملق‌گران

وصف جمالت به صد آیین کنند
بر تو و اخلاق تو تحسین کنند

چون سرت آکنده شد از عجب و ناز
بس درِ ناخوش که شود بر تو باز

تیره شود روح فرح‌ناک تو
تیره‌تر از روح تو،ادراک تو

.
.
( دیوان-237/38 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر