۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

الاهه‌ی بخت

در آنجا تکیه بر دیوار داده‌ست
سیه‌دل حجره‌یی چون روح کافر

در آن تاریک‌منزل آرمیده
تهی‌مغزی گران‌جان و سبک‌سر

اگر قاتل نباشد راهزن هست
که می‌بارد ز سر تا پای او شر

ز شب مانده شرابی و کبابی
به روی میز با سیگار و ساغر

*          *          *

در آن ساعت که سر برداشت از خواب
سپیده‌ی صبح در دامان خاور

تبسم کرد و خندان گشت و واشد
در آن کلبه با دستی معطر

درآمد ماه‌رویی کز جبین ساخت
سیه‌دل حجره را صبحی منور

الهه‌ی بخت بود آن مه که زی خلق
ز روزن آید ار بندی بر او در

سبک نزدیک بستر رفت و بنهاد
به پای خفته درجی پر ز گوهر

*          *          *

درین دم از برون‌سو،خسته پیری
خمیده پشت و گردآلود و مضطر

سبک در جستجوی بخت می‌رفت
ولی دستی سیاهش بود رهبر

خدای بخت فارغ دل نشسته
کنار خفته چون رویای مادر

یکی بیدار و بختش رفته در خواب
یکی در خواب و بخت استاده در بر

به دست آن،شود زر طلا،خاک
به پای این شود خاک سیه زر

یکی جوید نیابد این عجیب است
یکی ناجسته یابد این عجب‌تر

.
.
( دیوان-444/45 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر