اینجا دیار عشرت و دنیای بیغمی است
آراسته مناظر و پیراسته ز می است
آراسته مناظر و پیراسته ز می است
چین بر جبین پیر و جوان نادرست از آنک
این سرزمین سرشته ز شادی و خرمی است
این سرزمین سرشته ز شادی و خرمی است
خرسند و خوشدل است همه کس به حد خویش
آری نشاط و شور نه در بیشی و کمی است
آری نشاط و شور نه در بیشی و کمی است
کو آن خیالپرور سکزی که بنگرد 1
اینجا به دست خلق برات مسلمی است
اینجا به دست خلق برات مسلمی است
اینجا همه ظرافت و شوخی و دلبری
اینجا همه عدالت و اخلاق و مردمی است
اینجا همه عدالت و اخلاق و مردمی است
ما غرق خودپرستی و بیگانگی ولی
توفیق این گروه ز ارفاق و همدمی است
توفیق این گروه ز ارفاق و همدمی است
عزم رحیل او سوی مریخ و مشتری
فکر مقیم ما پی وطواط و بلعمی است
فکر مقیم ما پی وطواط و بلعمی است
گویم بهشت و نعمت جاویدش از من است
وین ادعا نتیجه نادانی و عمی است
وین ادعا نتیجه نادانی و عمی است
من آدمی نخوانم ازین لحظه خویش را
کاحوال من نه درخور عنوان آدمی است
کاحوال من نه درخور عنوان آدمی است
در راه خدمتی که نکردم به نوع خویش
من طایر بهشتم و پاستور جهنمی است؟
من طایر بهشتم و پاستور جهنمی است؟
ژنو1336
1- اشاره به این قطعه ابوالفرج سکزی است:
عنقای مغربست درین دوره خرمی ..... خاص از برای محنت و رنج است آدمی
هرکس به قدر خویش گرفتار محنتی است ..... کس را ندادهاند برات مسلمی
.
.
( دیوان-71/2 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر