۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

نهال و کنده

گردو بُنی بزرگ و برافشان به بوستان
افتاده با جفای درخت‌افکنان ز پای

بس سال‌ها که بود برومند و سرفراز
بر آب سایه‌افکن و بر ابر چهره‌سای

در سایه‌اش چمیده بسی یار دل‌نواز
بر شاخه‌اش لمیده بسی مرغ شب‌سرای

او رفت و ماند کنده‌یی آوخ چو لوح گور
زان شاخ زود رفته درین دیر دیرپای

سر بر کشیده از بن آن کنده شاخه‌ها
چون نو‌رسیده دلبرکان مست و دلربای

زان ریشه‌های پیر عروق جوانشان
آب و غذا گرفت در آن خاک دل‌گشای

روزی رسد که کنده نماندست و مانده است
بس دار سایه‌گستر و بس شاخ میوه‌زای

ای کودکان شما هم با ما چنین کنید
آری چنین کنید و جز این نیست روی و رای

.
.
( دیوان-459/60 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر