۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه

رهرو

تا رهرو عدم شد جسم شکسته‌ی ما
آسایشی عجب یافت اندام خسته‌ی ما

تا راه نیستی شد بر روح ما گشاده
صدها گره گشودند از کار بسته‌ی ما

بر خاک غم‌نصیبان آهسته بگذر ای باد
تا بر نخیزد از جای گرد نشسته‌ی ما

ما را ز خواب نوشین ای صور بر می‌انگیز
خوش آرمیده در خاک جسم شکسته‌ی ما

رویی سیاه داریم ای اشک همتی کن
باشد که شسته گردد روی نشسته‌ی ما


*          *          *


در خاک تیره خفتم سوزان و اشک‌ریزان
خاکستر ندامت بر فرق خویش بیزان

بر خاطر عزیزان گر بار من گران بود
رفتم که رفته باشم از خاطر عزیزان

سنگ دغل نهشتیم اندر ترازوی کس
تا سنگ ما چه باشد باری به روز میزان

شرمنده بودم از خلق از بی‌وجودی خویش
زان‌رو همیشه ماندم از مردمان گریزان

کس در جهان ندانست قدر مرا و شادم
کاسوده شد متاعم از دست بی‌تمیزان



در بیماری نومید کننده‌ی خرداد 1324
.
.
( دیوان-324/25 )
( خاشاک-90/1 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر