تا رهرو عدم شد جسم شکستهی ما
آسایشی عجب یافت اندام خستهی ما
آسایشی عجب یافت اندام خستهی ما
تا راه نیستی شد بر روح ما گشاده
صدها گره گشودند از کار بستهی ما
صدها گره گشودند از کار بستهی ما
بر خاک غمنصیبان آهسته بگذر ای باد
تا بر نخیزد از جای گرد نشستهی ما
تا بر نخیزد از جای گرد نشستهی ما
ما را ز خواب نوشین ای صور بر میانگیز
خوش آرمیده در خاک جسم شکستهی ما
خوش آرمیده در خاک جسم شکستهی ما
رویی سیاه داریم ای اشک همتی کن
باشد که شسته گردد روی نشستهی ما
باشد که شسته گردد روی نشستهی ما
* * *
در خاک تیره خفتم سوزان و اشکریزان
خاکستر ندامت بر فرق خویش بیزان
خاکستر ندامت بر فرق خویش بیزان
بر خاطر عزیزان گر بار من گران بود
رفتم که رفته باشم از خاطر عزیزان
رفتم که رفته باشم از خاطر عزیزان
سنگ دغل نهشتیم اندر ترازوی کس
تا سنگ ما چه باشد باری به روز میزان
تا سنگ ما چه باشد باری به روز میزان
شرمنده بودم از خلق از بیوجودی خویش
زانرو همیشه ماندم از مردمان گریزان
زانرو همیشه ماندم از مردمان گریزان
کس در جهان ندانست قدر مرا و شادم
کاسوده شد متاعم از دست بیتمیزان
کاسوده شد متاعم از دست بیتمیزان
در بیماری نومید کنندهی خرداد 1324
.
.
( دیوان-324/25 )
( خاشاک-90/1 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر