۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

افتاده‌ام

گر به کوهم ور به صحرا،قسمتم سرگشتگی‌ست
خار خشکم،در کمند گردباد افتاده‌ام

داد مطلق،گفته‌ام من،کمتر از بیداد نیست
من به دام صد گنه،زین  عدل و داد افتاده‌ام

با امید فضل او،غافل ز پاس عدل او
تا گلو در منجلابی از فساد افتاده‌ام

حرص عالم‌خوار ما را،حاصلی جز این نبود
کز طریق مهر،در راه عناد افتاده‌ام

.
.
( دیوان-474/75 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر