رفت و نهان شد ز چشم،روی دلارای او
رفت و نبوسیده ماند،خاک کف پای او
رفت و نبوسیده ماند،خاک کف پای او
آمد و ننشست و رفت آن مه و بر جای ماند
در سر سوداییم آتش سودای او
در سر سوداییم آتش سودای او
آنکه سراپای اوست جلوهگه مهر و ناز
رفت و نرفت از دلم شوق سراپای او
رفت و نرفت از دلم شوق سراپای او
گشته ز دیدار او سینهی من جای عشق
گشته ز سودای عشق دیدهی من جای او
گشته ز سودای عشق دیدهی من جای او
او همه لطف است و حسن،ما همه شوریم و سوز
اوست تمنای ما،چیست تمنای او
اوست تمنای ما،چیست تمنای او
.
.
( دیوان-165/66 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر