۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

در تراس

در تراس روبرو،بیدار بختی خفته است1 
موی مواجش،ز تفریح نسیم آشفته است

ناشکفته غنچه‌یی خوش‌عطر و زیبا نوگلی
دختری شیرین و روشن‌گوهری ناسفته است

شب‌نشینی کرده و هنگام بیداریش نیست
آخر ای خورشید،پنهان شو،که ماهی خفته است

با دمی گرم،آفتابش،عاقبت بیدار کرد
کان پری‌وش،حرف سرد از هیچ‌کس،نشنفته است

از من امروز آن خدای حسن،رخ گرداند سخت
تا چه‌ها با او،زبان نرم بدگو،گفته است

با اشارت خواستم زآن گل بپرسم قصه چیست
ای دریغا آشیان خالی است،بلبل رفته است


1-تراس به فتح اول،واژه‌ی فارسی است.
.
.
( دیوان-76 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر