۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

شصت و دو سالگی

چند باید زنده بودن زندگانی بس مرا
من نه می میرم،نه خواهد کشت ازین پس کس مرا

زندگی زندان بود پیران بد فرجام را
همتی ای مرگ،بیرون بر ازین محبس مرا

حاصل شصت و دو سالم بود ناکامی و رنج
چیست سود زندگی بهر خدا زین پس مرا

این زمین بر شاخ هستی میوه ای ناپخته است
تلخ کامی ها رسد زین میوه ی نارس مرا

خود گرفتم مستی آور بود جام زندگی
کامرانی یس،خوشی بس،عیش و مستی بس مرا

گرگان 1340
.
.
( دیوان-57 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر