خرم امشب گل من از چه گل روی تو نیست
نگه خاص تو در طره ی جادوی تو نیست
نگه خاص تو در طره ی جادوی تو نیست
جان به قربان تو اینگونه پریشان منشین
که مرا تاب پریشانی یک موی تو نیست
که مرا تاب پریشانی یک موی تو نیست
از من سوخته راز دل آشفته مپوش
که مرا هیچ نهان از تو به گیسوی تو نیست
که مرا هیچ نهان از تو به گیسوی تو نیست
گره از ابروی زیبا بگشا بهر خدای
چین غم دلبر من درخور ابروی تو نیست
چین غم دلبر من درخور ابروی تو نیست
رنگ پژمردگی از چهر درخشنده بشوی
ای گل تازه که گل تازه تر از روی تو نیست
ای گل تازه که گل تازه تر از روی تو نیست
تلخ منشین لب شیرین به تبسم بگشای
که به جز لعل تو شیرین تری از خوی تو نیست
که به جز لعل تو شیرین تری از خوی تو نیست
مرتجلا ساخته شده
.
.
( دیوان-93 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر