۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

دیوانه ام امشب

شمعم ز چه سرگشته ی پروانه ام امشب
فرزانه ام از چیست که دیوانه ام امشب

لب تر نشده از باده هنوزم،ولی از شوق
شد خانه پر از نعره ی مستانه ام امشب

بیگانه شدم از همه یاران و عزیزان
با خویش هم ای وای که بیگانه ام امشب

پا تا به سرم دل شد و افتاد به زلفش
تا چنگ بر آن طره زند شانه ام امشب

ای ماه شب چارده این جلوه گری چیست
خورشید جهان آمده در خانه ام امشب

خورشید هم آن به که دگر رخ ننماید
کان ماه قدم هشته به کاشانه ام امشب

.
.
( دیوان-64 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر