در سینه و دل آتشی افروخته دارم
از شمع محبت جگری سوخته دارم
از شمع محبت جگری سوخته دارم
منگر تو به لبخند که غم های جهان را
در این دل ماتم زده اندوخته دارم
در این دل ماتم زده اندوخته دارم
در سینه ی مادر نه،که در پشت پدر هم
دیدم که دلی زار و غم آموخته دارم
دیدم که دلی زار و غم آموخته دارم
تا صبح قیامت سخن از جور تو می رفت
دردا که من از شکوه لبی دوخته دارم
دردا که من از شکوه لبی دوخته دارم
.
.
( دیوان-135 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر