۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

عشق شاعرانه

یار ترا من نشناسم که کیست
هر که بود چون تو و من آدمی است

طرفه تنی از رگ و پی ساخته
تازه رخی دلکش و پرداخته

لیک تو او را به فلک برده ای
گر نه خدا،نیمه خدا کرده ای

پایه ی عشق است به غایت بلند
لیک به شاه پریان دل مبند

دل به کسی بند که جانی دروست
آنِ کسی باش که آنی دروست

در پی حظّ نظر ای جان مرو
دختر حوا پی شیطان مرو

یار تو در چشم تو زیبا کسی است
لیک دلاراتر ازو هم بسی است

.
.
( دیوان-229/30 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر