۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

ندارد

رحمت به دل من دل یارم که ندارد
گوشش خبر از ناله ی زارم که ندارد

گر دهر شور غرق گل و سبزه چه حاصل
آن خرمن گل ره به کنارم که ندارد

سر تا به قدم آه شدم ناله شدم لیک
اینها اثری در دل یارم که ندارد

آن گل سخنی از دل تنگم که نپرسد
آن مه خبری از شب تارم که ندارد

شوریده سر اندر پی صیاد چه تازم
صید افکن من قصد شکارم که ندارد

1-هدایت طبرستانی لله باشی فرماید:
چون بردی ار برم ای دهر،یار و یاران را .... ازین چه سود کآورده ای بهاران را
بهار گرچه شگرفست و باغ گرچه بدیع ... بدل نشانید این هر دو روی یاران را

.
.
( دیوان-100/01 )
( خاشاک-264 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر