۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

حسرت عشق

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای درین خانه ی ویرانه ندارد

دل را بکف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرتکش ما نیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد

دل خانه ی عشق است،خدا را بکه گویم
کارایشی از عشق کس اینخانه ندارد

گفتم مه من،از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم،دام شما دانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه ی عمر این همه افسانه ندارد
.
.
( دیوان-101 )
( خاشاک-11 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر