۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

عشقی که بود و هست

با تو ای جور آشنا،عشقی که ما را بود،هست
وان صفای دل که ارباب وفا را بود،هست

قدر ما را همچو قدر عشق ما نشناختی
لیک شوری کاین دل عشق آشنا را بود،هست

خاک راهت نیست جانا،ورنه بهر چشم ما
همچنان خاصیتی کان توتیا را بود،هست

نقش ما را گر تو از خاطر ستردی باک نیست
آن حقیقت،وان صفا کاین بینوا را بود،هست

من ازو غافل نیارم شد که عشق افتاده ام
ورنه از ما غفلتی،کان دلربا را بود،هست

آن نوازشهای شور افزا که او را بود،نیست
وان جنون عشق و شیدایی که ما را بود،هست

.
.
( دیوان-85/6 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر