بوسی بده از آن لب و جان را ز ما بگیر
جامی بیار و هر دو جهان را ز ما بگیر
جامی بیار و هر دو جهان را ز ما بگیر
جانی است در تن من و بوسی است در لبت
این را به ما عطا کن و آن را ز ما بگیر
این را به ما عطا کن و آن را ز ما بگیر
دشمن تراشِ هستی ما شد زبان ما
افسانه ای بگو و زبان را ز ما بگیر
افسانه ای بگو و زبان را ز ما بگیر
سرمایه ی غرور،نشان است و نام ما
نامم به باد رفت،نشان را ز ما بگیر
نامم به باد رفت،نشان را ز ما بگیر
زان جام عقل سوز شرابی به ما بده
و اندیشه ی زمین و زمان را ز ما بگیر
و اندیشه ی زمین و زمان را ز ما بگیر
سرمست غفلتیم و گران گشته خواب ما
ای مشت فتنه،خواب گران را ز ما بگیر
ای مشت فتنه،خواب گران را ز ما بگیر
ای عقل،نقش سود و زیان را از دل بشو
ای عشق،فکر پیر و جوان را ز ما بگیر
ای عشق،فکر پیر و جوان را ز ما بگیر
.
.
( دیوان-119/20 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر