۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

کوی صلح

آرزو دارم که در آغوش ناز آرم تو را
جان من،مانند عمر رفته،باز آرم تو را

پای نازت،گر به قهر،از کلبه ی ما دور کرد
من به کوی صلح،با دست نیاز آرم تو را

پیر و بیمارم،ولی در آرزوی دیدنت
سخت جانی می کنم،چندان که باز آرم تو را

سازگاری ها نمایم،گوشمالی ها برم
تا دمی،ای چنگ بی قانون،به ساز آرم تو را

تا تو را در خاطر آید،ز آنچه با ما کرده ای
نامه ها و عکس های دلنواز آرم تو را

.
.
( دیوان-53 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر