دل آشفته ی من پیش تو زانو زده است
دست،در دامن آن طره ی جادو،زده است
دست،در دامن آن طره ی جادو،زده است
حالتی خاص و نشاط عجبی داده مرا
عطر نرمی که بر آن پیکر و بازو زده است
عطر نرمی که بر آن پیکر و بازو زده است
شرر انگیزی و شادابی و زیبایی و ناز
بارد از روزن توری که بدان رو زده است
بارد از روزن توری که بدان رو زده است
گرچه من،ره زدمش،تا به کنار آورمش
چون نکو می نگرم،راه مرا او زده است
چون نکو می نگرم،راه مرا او زده است
عطر جان پرور او،برده ز دستم،گویی
غوطه،در خرمنی از مریم و شب بو زده است
غوطه،در خرمنی از مریم و شب بو زده است
تو در آغوش منی،یا که به نیروی خیال
روح من،خیمه به نزهتگه میتو زده است؟
روح من،خیمه به نزهتگه میتو زده است؟
دل من،روح من،اندیشه ی من،حسرت من
چیست؟ این چیست،که در پیش تو زانو زده است؟
چیست؟ این چیست،که در پیش تو زانو زده است؟
کمرد،شهوریور 1322
.
.
( دیوان-70 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر