۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

بیهودگی

خدا را حاصل من چیست زین بیهوده بودن ها
به جز حسرت کشیدنها و غم بر غم فزودنها

بسم از چشم گریان اشک ناکامی ستردنها
بسم در سوگ یاران نغمه ی ماتم سرودنها

هزاران رنگ و نیرنگ از فلک دیدیم و حیرانیم
که مقصد چیست گردون را ازین بازی نمودنها

از آن خاک مذلت بر سر مسکین فشاندنها
ازین تاج سعادت از سر خاقان ربودنها

تو پنداری عدم را نیست آثار وجود اما
هزاران برتری دارد به بودنها،نبودنها

گریزان شو،گریزان از تملق پیشگان ای گل
که خوارت میکنند آخر ازین بیجا ستودنها

نصیحت از پدر نشنیدم و فرزند مسکین را
ملامت میکنم از این نصیحت ناشنودنها

1345
.
.
( دیوان-51/2 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر