زان ابروان زیبا برچین به ناز چین را
بگذار تا ببوسم آن چشم نازنین را
بگذار تا ببوسم آن چشم نازنین را
حسنت زیان نبیند گر ره نمایی ای دوست
بر آستان وصلت این کوته آستین را
بر آستان وصلت این کوته آستین را
ای دل به کوی امید مشکل توان رسیدن
گر طی کنی زمان را ور بسپری زمین را
گر طی کنی زمان را ور بسپری زمین را
شاید زبان ایام روزی خبر رساند
از تیره روزی ما آن شوخ مه جبین را
از تیره روزی ما آن شوخ مه جبین را
اینست و غیر ازین نیست در کارگاه تقدیر
رنج و مذلت آن را عیش و سعادت این را
رنج و مذلت آن را عیش و سعادت این را
پاکیزه تر ز گل بود اما فسون بدخواه
با خار و خس قرین کرد آن ماه بی قرین را
با خار و خس قرین کرد آن ماه بی قرین را
.
.
(دیوان-56/7 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر