همی گفتم آن روزگاران که من
سرافرازی آرم به هر انجمن
سرافرازی آرم به هر انجمن
چو دریای فکر من آید به جوش
سخن گستران چشم گردند و گوش
سخن گستران چشم گردند و گوش
که چون من جوانی خردمند نیست
به دهر اندرم مثل و مانند نیست
به دهر اندرم مثل و مانند نیست
ادب تا ابد سرفرازد به من
سخن تا قیامت بنازد به من
سخن تا قیامت بنازد به من
* * *
دریغا که گشتم به هر کشوری
ندیدم ز خود نابسامانتری
ندیدم ز خود نابسامانتری
نه این تیغ را جوهری یافتم
نه از خویش نادانتری یافتم
نه از خویش نادانتری یافتم
گریزم همه عمر از آن انجمن
که روزی در آن گفته باشم سخن
که روزی در آن گفته باشم سخن
.
.
( دیوان-207 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر