۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

سبک وزن

یک ذره غباریم و درین خاک سیه دل
شادیم که بر خاطر یاری ننشستیم

چون خار کویریم که لب تشنه به صحرا
مردیم و به سودای بهاری ننشستیم

بازیچه ی طوفانم و یک لحظه در این دشت
بر گل نه،که بر سینه ی خاری ننشستیم

چون شمع بر افروخته در صحبت یاران
افسوس که جز در شب تاری ننشستیم

در گلشن و در بادیه چون جغد سیه دل
با خنده نه بی ناله زاری ننشستیم

.
.
( دیوان-451 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر