گر به تو رنجی رسد از روزگار
خاطر خود رنجه مکن زینهار
شکوه ز کج تابی گردون مکن
با غم بیجا دل خود خون مکن
رامش تن،راحت روح ای عزیز
شکر و مداراست،نه جنگ و ستیز
حادثه گر با تو محابا نکرد
پنجه ی غم هم گرهی وا نکرد
درد درون را به خوشی جبر کن1
تند مشو،غصه مخور،صبر کن
1-جبر: شکسته بندی،جبران
.
.
( دیوان-246 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر