۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

یاد دوشین

آشفته می گذارم،امشب بسترم را
تا در برش بماند،آثار پیکر او

این نکهت روان بخش،از چین طره ی اوست
وان پیچ و تاب زیباست،از جسم دلبر او

با من شبی به سر برد،آن ماه و دلنشین ساخت
بالین و بسترم را،جسم معطر او

گلگونه ی لب اوست،بر گونه و لب من
بادا همیشه شیرین،کامم ز شکـَّر او

رخسار خود نشویم،اندام خود نپوشم
تا در برم بماند،آثاری از بر او

در را به رویم ای دوست،مگشای از آنکه ترسم
از من کرانه گیرد،رویای منظر او

هر ذره از وجودم،رقصی کند به یادش
گویی هزار مستی،خیزد ز ساغر او

بس خاطرات شیرین،دارم ازو به خاطر
تا خود چه مانده باشد،از من به خاطر او


از ادبیات یونان قدیم

.
.
( دیوان-478 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر