تا به کی در خون نشاند چشم خون پالا مرا
بر سر دریا فکند این ابر طوفانزا مرا
بر سر دریا فکند این ابر طوفانزا مرا
قامت هرکس سزاوار قبای بخت نیست
کوته آمد از ازل این جامه بر بالا مرا
کوته آمد از ازل این جامه بر بالا مرا
حسن و عیب مردم از چشمان من پوشیده نیست
تا چه آید بر سر از این دیده ی بینا مرا
تا چه آید بر سر از این دیده ی بینا مرا
نیستم من نیستم گندم نمای جو فروش
آسمانا گر بسائی آسیا آسا مرا
آسمانا گر بسائی آسیا آسا مرا
آنکه از صورت به سیرت می تواند برد پی
گو بخواند داستان فطرت از سیما مرا
گو بخواند داستان فطرت از سیما مرا
گر براند عالمم از کژّی و ناراستی
هست دامان حقیقت مرجع و ملجأ مرا
هست دامان حقیقت مرجع و ملجأ مرا
حاش لله کز طریق راستی گیرم کران
تا به فرمان باشد این پای زمین فرسا مرا
تا به فرمان باشد این پای زمین فرسا مرا
با فروغ ذات خود تا نیستم تابندگی
لاغر و زرد و خمان بینی هلال آسا مرا
لاغر و زرد و خمان بینی هلال آسا مرا
تر نگردد کام من از چشمه ی انعام خلق
گر بسوزاند فلک از رنج استسقا مرا
گر بسوزاند فلک از رنج استسقا مرا
نخل گو تا بگذارند قامت از بالای چرخ
نیست در سر خود هوای چیدن خرما مرا
نیست در سر خود هوای چیدن خرما مرا
روز پیری ره نپویم با عصا کافتادگی
بهتر است از آن،که دارد دیگری بر پا مرا
بهتر است از آن،که دارد دیگری بر پا مرا
بر در ارباب دولت ره نخواهم یافتن
کز فراخای جهان بیش است استغنا مرا
کز فراخای جهان بیش است استغنا مرا
جمله را چشم امید از عالم بالاست لیک
همتی مستغنی است از عالم بالا مرا
همتی مستغنی است از عالم بالا مرا
گر کسی پروای تشویقم ندارد باک نیست
می کند تشویق ها این منطق گویا مرا
می کند تشویق ها این منطق گویا مرا
از شکستن نیست در بازار این گوهر شکست
گو بزن صد ره ز مستی خیره بر خارا مرا
گو بزن صد ره ز مستی خیره بر خارا مرا
قیمت و مقدار مرد از امتحان گردد پدید
امتحان چون نیست باشد قدر نا پیدا مرا
امتحان چون نیست باشد قدر نا پیدا مرا
1310
.
.
( دیوان-7/8 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر