چه کنم با تو و با ناز تو ای جان،چه کنم
دوست می دارمت ای دشمن ایمان،چه کنم
دوست می دارمت ای دشمن ایمان،چه کنم
شرمگینم من ازین دیده،ولی جلوه ی تو
می زند چشمک از آن چاک گریبان،چه کنم
می زند چشمک از آن چاک گریبان،چه کنم
بازوی نرم و تن گرم تو در پرده ی شرم
آتش افروخته،ای شعله ی سوزان،چه کنم
آتش افروخته،ای شعله ی سوزان،چه کنم
پیرم و طالب خوشنامی و آرامش روح
لیک با آتش آن غنچه ی خندان چه کنم؟
لیک با آتش آن غنچه ی خندان چه کنم؟
گوشه گیر است دل،اما رخ افسونگر توست
که مرا ساخته شادان و غزلخوان چه کنم
که مرا ساخته شادان و غزلخوان چه کنم
موج گیسوی تو بر شانه ی چون مرمر تو
راه دل می زند،ای جادوی فتان،چه کنم
راه دل می زند،ای جادوی فتان،چه کنم
.
.
( دیوان-124/25 )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر