۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

چه کنم؟

چه کنم با تو و با ناز تو ای جان،چه کنم
دوست می دارمت ای دشمن ایمان،چه کنم

شرمگینم من ازین دیده،ولی جلوه ی تو
می زند چشمک از آن چاک گریبان،چه کنم

بازوی نرم و تن گرم تو در پرده ی شرم
آتش افروخته،ای شعله ی سوزان،چه کنم

پیرم و طالب خوشنامی و آرامش روح
لیک با آتش آن غنچه ی خندان چه کنم؟

گوشه گیر است دل،اما رخ افسونگر توست
که مرا ساخته شادان و غزلخوان چه کنم

موج گیسوی تو بر شانه ی چون مرمر تو
راه دل می زند،ای جادوی فتان،چه کنم

.
.
( دیوان-124/25 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر