۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

تنگدستی ها

چنانم در خمار افکنده دست تنگدستی ها
که پندارم خیالی بود و خوابی بود مستی ها

ز دوران جوانی ها چه با من مانده می دانی؟
خیال عشق بازی ها،خمار می پرستی ها

ز دست کوته خویش آن به فقر آلوده می گوید
ز شهر اغنیا خوشتر،جهان تنگدستی ها

چو خوش خویی که در رنج ست از دیدار بدخویان
ندارم خواهشی از خلق و می رنجم ز پستی ها

عدم را گر وجودی بود دست از آستین برکش
بگیر ای دل،بگیر از نیستی ها داد هستی ها

1326
.
.
( دیوان-52 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر