۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

فردوسی

همایون درختی سر افراخته
جهان را بهشتی نشان ساخته

فروهشته برگ و فرا برده شاخ
به سایه فرو برده دشتی فراخ

گذشته ز دو سوی گیهان پرش
جهان سر به سر زیر بال اندرش

به هر سوی گسترده شاخی ستبر
کشیده سر آسمان‌سا به ابر

ز رخشنده گل‌های نوخاسته
به هر شاخه گلزاری آراسته

فلک گشته بر سرش سالی هزار
همان ایمن از بد کنش روزگار

وزیده برو سهمگین بادها
ز نابخردان دیده بیدادها

نه هیچ از کشن شاخ او گشته کم2
نه آن راست بالای او گشته خم

پر و بال او سایه گستر هنوز
کنارش پر از ماه و اختر هنوز

همان میوه و گل همان برگ و شاخ
همان نغز دار و همان سبز کاخ 3

بر افراخته چتر شاهنشهی
تراود ز هر برگ او فرهی

سرافرازیش بار و نیروش برگ
دهانی گلشن خنده پیما به مرگ

بزرگی دهد سایه‌اش مرد را
گرامی کند سایه پرورد را

«برومند باد آن همایون درخت
که در سایه‌اش می‌توان برد رخت»


1-این منظومه در جشن هزاره خداوند سخن پارسی سروده و منتشر گردید
2.گشن بر وزن رسن:بزرگ و تناور
3-دار:درخت

.
.
( دیوان-262 )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر